جمعه های خیـــس


♥☆منتظــر مـهـدی☆♥

او خواهد امــــد

 

 


 

دستی به شانه هایم خورد و دانستم

باران خواهد بارید

گلهای باغچه می دانند،صبح باران خورده چه طعمی دارد

دستی به شانه های من خورد

و سر که چرخاندم

سیصدو سیزده اسب

بی بال

با پیشانی بلندانی سربلند

شاهزاده ای را تا سبزی چهارده خیمه ی روشن بدرقه کردند

سر که چرخاندم

آمدی و ابرها مقدمت را قطره قطره بوسیدند

کجای این خاک

کنار کدام پنجره می ایستی

تا مادران با سرانگشت شوق

تصویر تازه ی پیامبر را

به کودکان نشان دهند

پیرمردان

در سیاهی بی کرانه ی چشم هایت

رنگ جوانی بگیرند

ومردگان

از خاکِ باران خورده برخیزند

تا سیصدو سیزده آوازِ تو را

زمزمه شوند

سر که چرخاندم

می آمدی و من صبحِ باران خورده بودم

حسرتِ سیصدو سیزدهمین آوازِ تو بودم

از پشتِ همین پنجره

دست تکان می دهم

سبزیِ گامهایت را

در تمامِ جمعه های خیس



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





|شنبه 7 ارديبهشت 1392برچسب:, |13:3 | محب صاحب زمان علیه السلام| |

De$ign | کافه حجاب